با گامهای کوتاهش بر گستره ای از آبی آسمانی، بی توجه به گامهایی که آن سو تر به تندی برداشته میشود، احساسات مخاطب را با خود همراه میسازد این قهرمان صبور.
در اولین برخورد با عکس، کنتراست رنگی قوی بین فامهای سپید و آبی، نگاه مخاطب را قاطعانه به سمت “مرد بدون پا”، یکی از دو ابژه ی اصلی قاب که سطح وسیعتری را نسبت به ابژه ی دیگر، “دو پای در حال حرکت”، به خود اختصاص داده، جلب میکند. پس از این خوانش نخستین، نگاه بین دو ابژه ی اصلی قاب رفت و برگشت میکند و این تبادل نگاه که حاصل قابگیری قوی ثبت است، در لایه ی معنایی اثر بر قلب مخاطب چنگ میزند. توجه کنید که این تبادل نگاه بر روی یک محور مورب و بی تعادل انجام میگیرد که این بی تعادلی در کنار همرنگی پوشش لباس دو ابژه ی اصلی تأثیر عمیق تری بر احساس مخاطب میگذارد.
گر چه موقعیت قرارگیری “مرد بدون پا” در منطقه ی ابهام بصری (بین مرکز قاب و خط فرضی یک سوم سمت چپ قاب)، منطقه ی پشت “مرد بدون پا” را به مرگ بصری کشانده است، در سوی دیگر قاب، قطع هنرمندانه ی “دو پای در حال حرکت” از بالای زانو و موقعیت قرارگیری آن بر ضلع بالایی قاب با توجه به نیرویی که این ضلع به این ابژه اعمال میکند و آن را به سمت بیرون قاب میکشاند، علاوه بر خرق هدفمند قوانین اصلی ترکیب بندی در عکاسی، با تلاش در جهت بیرون راندن “دو پای در حال حرکت” از قاب، پارادکس تصویری قوی ای ایجاد کرده است بدین گونه که "پا"، اندام تحتانی بدن انسان که نماد ایستادن و حرکت است از سوی بالا از قاب خروج میکند و "مرد بدون پا" که فاقد این اندام در بدن خود میباشد بی توجه به این اتفاقات در پایین قاب به حرکت خود ادامه میدهد؛ "پایین"؛ به این کلمه اندکی دقت کنید، "صفت نسبی" و "قید"ی که از واژه ی "پا" مشتق شده است!
قهرمان این نمایش، سپید پوشیده است و بر گستره ای از فام آبی گام بر میدارد. رنگ سپید نماد معصومیت و پاکی است و رنگ آبی، از رنگهای اصلی و مهمترین رنگ آرامش دهنده است، رنگی که آرامش فکری و جسمی، اطمینان خاطر درونی و اعتماد به نفس را گسترش میدهد. آبی رنگ آسمان، اقیانوس و خواب میباشد. قهرمان معصوم نمایش بر بستری از آرامش گام بر میدارد.
سر "مرد بدون پا" اندکی به سمت راست خود متمایل شده و در چهره و نگاهش که با شیب ملایمی به سوی زمین دوخته شده است، نه تنها نشانی از خرسندی و شادی به چشم نمیآید که مایه هایی از شرم و حیایی کودکانه نیز هویداست و در تلاشی ناکام سعی در غلبه بر اتمسفر سنگینی دارد که او را به قدرت در بر گرفته است، نگاههایی که گامهایش را گاه از سر ترحم و گاه از سر تحسین مشایعت میکنند. او که به دلیل معلولیت جسمیاش کمتر در میان مردم و به ویژه در آماج نگاهها قرار گرفته، اینک تلاش دارد با گامهای کوتاهش بیش از نیمی از مسیر باقیمانده بر این گستره ی آبی را که علیرغم همه ی ویژگیهای ذاتیاش در القای حس آرامش، در مورد قهرمان معصوم این نمایش، بی اثر مانده است، بپیماید تا هر چه سریعتر از قاب خارج شود.
منطقه ی پشت سر "مرد بدون پا" با هبوط به منطقه ی مرگ بصری، از آرام گرفتن قهرمان نمایش در یک سوم سمت چپ قاب جلوگیری میکند و با ایجاد خرقی دیگر در قوانین ترکیب بندی عکاسی، کارکردی معنا گرایانه در صحنه سازی این نمایش موفق پیدا میکند و این پرسش را به ذهن مخاطب میآورد که آیا تا لختی دیگر با خروج قهرمان نمایش از قاب و استیلای منطقه ی مرده بر گستره ی قاب، آرامش به چهره ی قهرمان بازخواهد گشت؟
فتوریویو:
منتقد، با بهره ای که از نثر ادبی در سبک رمانتیسیسم (1) در آغاز نقد خود می گیرد، به ظرافت و زیبایی احساسات خواننده نقد را با محتوای عکس همراه می کند.
اهمیت این قسمت از نوشته غیر از تسهیل ارتباط مخاطب با متن، اشاره های
کوتاه و نشانگانی است که در فرم عکس دیده می شود، در حقیقت منتقد در این
عبارات کوتاه به اختصار از بیان "فرم" و نیز "زبان بدن" بهره جسته است بدون
اینکه مستقیما به هیچ یک اشاره ای کند.
اگرچه منتقد اعتقاد دارد، ابژه اصلی به ویژه به سبب کنتراست با زمینه و
سهمبری بیشتر از سطح ، در جلب توجه چشم مخاطب موفق عمل می کند اما به سبب
مکان قرارگرفتن و عدم فاصله معنی داری که از مرکز کادر - نقطه مرگ بصری -
دارد، آن را درگیر مشکل ایجاد "ابهام بصری" در مخاطب می داند و مکانیابی و
ترکیب عکس را از ترکیب مطلوب فاصله دار می بیند.
منتقد از نمادشناسی رنگها بهره شایسته برده و با شرحی که بر آنها می نگارد، نقدی آموزشی را به مخاطب عرضه می کند.
نقد از زبان شناسی بدن در قسمتهای مختلف در راستای بیان محتوای مورد نظر
خود استفاده کرده و سعی نموده فرم را با مفاهیم Body Language همراه کند که
در این زمینه به خوبی از عهده برآمده است.
نقد با استفاده از بار معنایی عمیق واژه هایی چون "مرگ بصری" و "هبوط"،
ضمن ایجاد جرقه های ادبی ، احساسی و بصری، ذهن مخاطب را به شهود استمرار
عکس دعوت می کند و به این ترتیب معنای ایستایی زمان در عکس را در هم می
شکند.
1- رمانتیسیسم را همانطور که از نامش پیداست، باید نوعی واکنش احساسی در برابر خردمحوری به شمار آورد. تمایلی به برجسته کردن خویشتن انسانی
سلام آقای بهنام فر
حالتون چطوره؟
امروز اتفاقی به سایت ۴*۴ برخوردم و به اسم و عکس شما و انگار یه چیز آشنا توجه امو جلب کرد و منو با خودش برد به سال ۷۳و شاهرود و زمین شناسی و .......... اصلا فکرشو نمیکردم یه تصویر آشنا ببینم و انقدر از دیدنش خوشحال بشم. یادمه اون وقتها هم تو تموم گردشهای علمی یه دوربین دستتون بود و همش دنبال سوژه بودین. هنوز عکسی که از بچه های روستای معلمان ( اگه اشتباه نکنم اسمش این بود) تو مسیر خور- جندق گرفته بودین یادمه. به نظر من آدما هررشته ای رو که بخونند باز هم دنبال علایقشون میرن. احسنت و دست مریزاد
سلام،
سپاس از لطف شما دوست قدیمی دوران دانشگاه
خاطرات خوش اون سفر به ویژه راونج برام زنده شد
پیروز و شاد باشید.